13

خوانش انتقادی همه چیز

افسانه برج بابل

Posted by lord13 در ژوئیه 24, 2007

من هیچ وقت این داستان را به طور کامل جایی ندیده ام الان هم نمی خواهم صرفا» به آن بپردازم اما جالب است:
«می گویند انسان در گذشته ای بسیار دور به تمام علوم در زمین تسلط یافت و هیچ راز مادی ومعنوی برایش باقی نماند در آن زمان هر قوم در علمی به درجه کمال رسید و بین مردمان هیچ اختلافی نبود همه در یک زمینه به یک نوع نگاه می کردند پس هیچ دشمنی وجود نداشت.در آن زمان انسان ها به این نتیجه رسیدند که با این همه دانش چرا خدا بر آن ها حکم رانی کند پس برج بابل را ساختند تا به وسیله آن به خدا برسند و به جای او بر جهان سلطنت کنند در این کار به حدی پیش رفت کردند که دیگر به پایان نزدیک می شدند و در آن لحظه ی پایانی خداوند آخرین قدرت خود را بر زمین انداخت و آن که چیزی جز تفاوت نبود باعث شد زبان انسانها متفاوت باشد اندشه های متناقضی داشته باشند و این باعث شد که هم از دانش آنها کاسته شود و هم دیگر به خدا کاری نداشته باشند.»
هر چند این فقط یک افسانه است اما در میان بیش تر افسانه ها نکات جالبی وجود دارد.نکته ای که من از خلال این داستان می فهمم این است که فرد یا افراد پردازنده آن از این که انسانها هرگز نمی توانند متحد شوند و با هم دوستی محض داشته باشند شکایت می کنند و برای جنگ ها نگرش ها تفاوت ها به دنبال علت می گردند و وقتی به نتیجه راضی کننده ای نمی رسند به ناچار – مانند بسیاری از خراب کاری های ما انسان ها – آن را به گردن خدا می اندازند.نکته دیگر این احساس انسان را می نماید که همواره خدایی را می جسته است که هیچ وقت خودش را هم مرتبه آن نبیند و این جایی است که ما می بینیم بشر نخستین هم در این زمینه درک درستی از خداوند دارد

3 پاسخ to “افسانه برج بابل”

  1. سلام!یه پیشنهاد دارم. برو داستان شهر شیشه ای از کتاب سه گانه ی نیویورک رو بخون یه چیزایی راجع به برج بابل داره نویسنده اش هم پل استر هستش!

  2. gonah KaR said

    SaLaM DoOoStE GoNaHkArAm AgAr KhAsTi MiToOoNaM kOmAkEt KoNaM

    09367282978

    AfSaNeIe BaBeL ToWeR Ra Ba rEfReNsE kAmEl VaSaT ShArH MiDaM

  3. ناشناس said

    hadagal ye aksam mizashti

بیان دیدگاه