13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for مِی 2008

دانشگاه کلمبیا را خدا آزاد کرد!

Posted by lord13 در مِی 29, 2008

وقتی امام گقت «خرمشهر را خدا ازاد کرد» یک نفر نبود که بگه پدر جان تو که امروز این فرد را می زنی باید توضیح بدهی دیروز خدا بود که بچه ها را می کشت یا فردا هم اگر کشور اوضایش قاطی پاتی شد خدا است که دارد کشور را هم میزند! اگر این یک نفر آن موقع پیدا می شد امروز نمی دیدیم که احمدی نژاد هم ژانگولر بازی هایش را به پای امام زمان بریزد. تازه کسانی هم که خودشان را یاران امام می دانند از کار احمدی نژاد انتقاد می کنند ولی در مقابل امام ساکت ماندند!

Posted in Uncategorized | برچسب: , | 3 Comments »

از ماست که بر ماست :اصلاحات نگاهی از درون

Posted by lord13 در مِی 23, 2008

چه اتفاقی افتاد که آن بیست میلیون نفر دیگر پیدایشان نیست!
وقتی خاتمی برنده انتخابات شد همه خوشحال بودیم که بالاخره گامی به جلو برداشته ایم. دیگر می توانیم به حاکمان با سوادمان امید داشته باشیم. ولی چه شد که این حاکمان کتاب خوانده ی ما اکنون هیچ محلی از قدرت نیستند و انگار مثل آفت از مزرعه جمع شده اند؟
اساسی ترین علت شاید این بود که جامعه ی مدنی شکل نگرفت . نتوانستند احزاب مستقل از دولت را ایجاد کنند. روزنامه ها پایدار نماندند. به نظر من جریان اصلاحات نتوانست بر جامعه ی عام ایرانی کمک کند تا بینش سیاسی اش را تقویت کند. احزاب در عضو گیری سست بودند و اکنون به جایی رسیده ایم که حزب و حزب بازی تقبیح می شوند و کلماتی هستند که انگار بار منفی دارند راحت تر بگویم جامعه ی مدنی پدید نیامد.!
مردم از سیاست گریزان شده اند چرا که دولت های اصلاحات نتوانستن جامعه ی مدنی را تکمیل کنند. یقین دارم که اگر فقط احزاب مستقل و دارای رسانه های قوی و کارا بدون وابستگی به دولت به وجود می آمدند ما همین الان 100 گام جلو تر بودیم و بی شک ظهور پوپولیسم غیر ممکن بود..
ایراد دیگر هم این بود که جریان اصلاحات مثل شتر سواری که شتر خودش را نمی شمارد شده بود به این معنا که از همه چیز انتقاد می کرد و عیب همه جا را با راه حل می داد ولی هرگز به خودش نگاهی نداشت و خودش را ارزیابی نمی کرد و این پاشنه ی آشیل بدی بود چرا که روز به روز ضعیف تر می شدیم ولی هنوز فقط به قله نگاه می کردیم و لحظه ای برای تجدید قوا ایست نکردیم. ای کاش نقد از درون را به جای امروز چند سال زودتر شروع می کردیم!
به همین خاطر است که الان سهم خواهی در این جریان به طورز غریبی مانع از اتحاد است حتی در شریایطی که هیچ جایی هم در قدرت ندارند. گاهی دو سه نفرخودشان را حزب نامیده اند. یا کسی بدون هیچ مرامنامه ی خاصی حزب تاسیس می کند.به عبارت دیگر این تفکر ها نیستند که سهم می خواهند بلکه اشخاصند. به جای اجماع حول تفکر اصلی دوم خرداد حول خاتمی جمع می شویم و حتی بدتر آن که بعد او را کنار می گذاریم!
اگر اتفاق خیلی عجیبی نیفتد وبزرگان باز هم بین خواسته های اولیه شان گیر کنند و باز هم بی سوادیشان گل کند هیچ امید به انتخابات بعدی نیست و شاید اصلا» این پایان عمر اصلاحات باشد!

Posted in Uncategorized, طنز | برچسب: , | 1 Comment »

بازگشت عالیجناب

Posted by lord13 در مِی 21, 2008

قانون ها به راحتی شکسته می شود و افراد خودشان را ملزم به آن نمی دانند. کارهای فرا قانونی انجام می شود. خسرو خوبان دوباره به دفاع از محبوبش می پردازد. دستگیری ها انجام می شود ولی تلاش ها برای ازادی نتیجه ندارد. مردم در خوابند. باز هم در کیهان عده ای به ارتداد و ضد انقلابی بودن متهم می شوند. به جای مستند «هویت» که یک بار پخش شد هر شب 20:30پخش می شود. روزنامه های مستقل وجود ندارند و آن هایی هم که هستند یا سرشار از گاف های ساده لوحانه اند عاقلانشان هم مجبورند نصفه و نیمه حرف بزنند تا در تاریکی به زندگی حقیرشان ادامه بدهند.صدای قهقهه ای مستانه ای به گوش می رسد انگار هر دقیقا» 10 سال به عقب برگشته ایم. تاریکخانه ها دوباره به کار افتاده اند مواظب باشید!

Posted in Uncategorized | برچسب: , , | Leave a Comment »

من … می خوام بمیرم.

Posted by lord13 در مِی 7, 2008

1) سریال یک مشت پر عقاب کلا» دیالوگ های خوبی داشت ولی یکی از بهترین هاش وقتی بود که رضا کیانان که بد جوری توی مخمصه گیر کرده بود وقتی هنوز کسی بویی نبرده بود با یک احساس عمیق نا امیدی گفت:»من , می خوام بمیرم. »
2) ?So tell me why you’ve chosen me
3) خیلی شرایط بدیه وقتی که کسی روت حساب کنه ولی تو هم هر چه قدر تلاش کنی نتونی کاری بکنی.با تمام وجودت تلاش می کنی شب ها اصلا» نمی خوابی همیشه ذهنت درگیره ولی نتیجه فقط افتضاحه. اون لحظات نه تلخه , نه ترشه. مزه ی آب هویج می ده بیشتر.(شاید هم قهوه ای که زیاد اب قاطیش شده .نمی دونم)
4)I’m spiraling down to the hole in the ground where I hide.
5) کسی فیلم kafka رو دیده؟ قشنگه؟ اونی رو می گم که Steven Soderbergh ساخته رو می گم.
6) Why don’t you watch where you’re stumbling?
This bog is thick and easy to get lost in از من گفت بود!
7) تمام کسانی که هنوز No Country for Old Men را ندیده اند 1 ساعت وقت دارند تا dvd را تهیه کرده و شروع کنند به دیدنش!
… And silence that speaks so much louder than words Of promises broken

راستی: کسی می دونه فیلم «بهشت از آن تو» یا موسیقی اش رو کجا می شه پیدا کرد.طرف های ما که نبود.- لطفا» جیب هاتون رو بگردید! آخه وقتی ورتيگونه توصیه کنه نمی شه ازش گذشت!

Posted in شخصی | برچسب: | 2 Comments »

راجر واترز:اسطوره ای تمام نشدنی

Posted by lord13 در مِی 1, 2008

تمام آلبوم های پینک فلوید از A Saucerful of Secrets تا The Final Cut که راجر واترز هم با گروه بود هر کدام یکی از بخش های زندگی مدرن را بررسی می کرد ولی در این بین  The Dark Side of the Moon و  The Wall خیلی موفق تر بودند شاید به خاطر این بود که خیلی کلی تر به این زندگی نگاه می کردند و تمام جنبه هایش را در بر می گرفت مثلا» در the dark side of the moon هرکدام از آهنگ های Time و Money و Us and Them خودشان قسمت عمده ای از دغدغه های ما را در بردارند . در آلبوم the wall  تنهایی غیر غابل انکار ما در تمام موقعیت های زندگی قرن21 به شعر و آهنگ تبدیل شده. خیلی سخت است که کس بتواند این چیز های سخت و زبر را طوری بگوید که مردم بتوانند از آنها لذت هم ببرن و فکر فرو بروند و این معجزه ای بود که همکاری و همفکری استثنایی 4 نفر آن را ایجاد می کرد. چهار نفری که خودشان هم نمی دانستند چه طور کنار هم جمع شده بودند.

بعد از اینکه راجر از گروه جدا شد و به تنهایی کار کرد باز هم قوی بود ترانه هایش همچنان گیرا بود ولی افسوس که دیگر گیلموری نبود که به آن شعر های پر قدرت زیبایی ببخشد . وقتی راجر اعلام کرد اگر البوم Amused to Death دو میلیون بفروش آن را به تور می برد ولی نشد فهمید که دیگر دوران پول و شهرت گذشته و این غول راک باید برای کسانی بخواند که او را از قبل شناخته اند.

amused to death در حد آلبوم  the wall خوب بود و راجر آن را قسمت سوم سه گانه اش می داند و دو قمت قبلی را هم نام می برد:1.نیمه تاریک ماه 2.دیوار .

پس چرا این قسمت سوم دیگر آن قدر پر طرفدار نبود؟

ولی این غول ها نیستن که زانو می زنند و با تمام اینها راجر ماند. امروز وقتی برای بار هزارم اجرای Leaving Beirut را در تور پارسال راجر دیدم روی صحنه به جای یک پیر خسته یک مرد را دیدم که هنوز با تمام قدرت فریاد اعتراضش را سر دنیای اطرافش خالی می کند!

Posted in هنری, اجتماعی, سرگرمی | برچسب: , | 10 Comments »