13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for 16 ژوئیه 2007

ما و طبیعت

Posted by lord13 در ژوئیه 16, 2007

وقتی روی زمین دراز می کشیم و به این سمت وآن سمت می رویم تا خوابمان ببرد مورچه ها چه فکری میکنند؟آنها شاید فکر می کنند انسانها برای از بین بردنشان ماشین جدیدی ساخته اند که مدام تکان می خورد تا رد مورچه ها را پیدا کند وآنها را از بین ببرد.به نظر شما گیاهان به ماشین چمن زنی چه نامی می دهند؟صندلی الکتریکی یا گیوتین گرچه من زبان آنها را نمی دانم میدانم باید چیزی در همین حدود باشد.پرندگان چه تلقی از هواپیما دارند؟آیا آنها آن را وسیله ای نمی دانند که برای شکستن غرور حکومت باستانی آنها بر آسمان ساخته شده است؟آیا همین خود ما وقتی طوفان یا سیلی اتفاق می افتد آن را عذاب الهی نمی دانیم؟

غم انگیز است ما گیاهان را گل ها را دوست داریم{یا حداقل تظاهر میکنیم}ولی با احساسات شاعرانه آنها رامی چینیم چه قتل رمانتیکی؟یا حتما» به خاطر عشق عمیف مان به باران است که بارانی ضخیم کفش های ضد آب و چتر های سنگین بر می داریم وبه دیدار باران می رویم آیا ما باران را ملاقات کرده ایم؟در آخرین سفرم در جایی وسط جنگل بدون نقشه با مه غلیظ و زمین کاملا» گلی گم شده بودیم و داد وفریاد همراهانم که از گل شکایت می کردند را می شنیدم قطعا» کار مسخره ای به نظر می رسید اگر در آن شرایط – که همه گل را دشمن اصلی و عامل گم شدن می دانستند – به آنها می گفتم خود شما هم از گل ساخته شده اید ولی آیا علت این به جز باور نداشتن انسان به ذات خودش چه می تواند باشد؟

چرا همه انسان ها خود را عاشق صلح می دانند ولی آشکارا نقض قوانینی می کنند که خودشان برای ایجاد صلح وضع کرده اند؟مثلا» بدون صف نان می گیرند چراغ راهنمایی را نا دیده می گیرند بر روی چمن هایی که با طناب جدا شده اند راه می روند کمک به پیرمرد سر جاده را وقت تلف کنی می دانند پسرک فقیر را که تقاضای خرید آدامس دارد را «گدا» می نامند و از خود می رانند. باور کنید اینها پایه های نقض حقوق مردم جهان اند.ولی در مقابل هم می گویند من آرزوی داشتن جهان در صلح و عدل دارم.

گاهی هم وظیفه خود را در مقابل طبیعت باغچه ای می دانند که حق مهمانی دادن ندارد.باور کنید و مهمان ها را علف هرز می نا مند وبا گیوتین سرشان را می برند.به طول جاده ها افتخار می کنند جاده ها را مظهر ارتباط می دانند و به همین علت به خود اجازه نابود کردن طبیعت را می دهند.ولی باور کنید نسبت به چهار قرن پیش طبیعت مان گوشه گیر تر شده اما ارتباط ما فقط به سطح و خط مماسی تبدیل شده است.

باید باور کنیم طبیعت برای ما هرگز دردسر درست نکرده ولی ماییم که همواره خود را به عنوان دشمن شماره یک او نشان داده ایم.پس باید گاهی به طبیعت هم فرصت شیطنت هایی مثل سیل و زلزله را بدهیم می دانید طبیعت هم مثل ما به پیشرفت مضاعف فکر می کند.

Posted in اجتماعی, علمی | Leave a Comment »