13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for 17 ژوئیه 2007

ساده باشیم

Posted by lord13 در ژوئیه 17, 2007

آیا ماهی ها می فهمند؟آیا درختان هم می خندند؟ جواب من آری است.

درختان بیرون اتاق من – با آنکه تا به حال با آنها حرف نزده ام – مثل من غمگین اند از گذر مدام مردمی که لحظه ای نمی ایستند و نمی خواهند که بایستند حتی اگر هم بخواهند فریاد دیگران آنچنان به هوا میرود که فکر می کنم مرگشان فرارسیده.گیاهان هم احساس دارند من این را دیده ام:یک بار دو شاخه گل دریافت کردم یکی را به دخترکی دادم و دیگری را در آب گذاشتم دخترک هر ساعت آن را بو میکرد وشاید نوازشی بود در حالی که من فکر می کردم اگر در آب آن قند بریزم به گل کمک کرده ام می دانید چه شد؟یک هفته بعد با کمال تعجب به جای اینکه گل من – در اثر مراقبت های علمی من – سالم باشد و گل دخترک – با وجود دستمالی کردن ها و بو کردن های پی در پی – پژمرده شود اما با کمال تعجب نتیجه دقیقا» عکس بود.علت چیست؟شما توجیهی دارید؟تنها توجیه من درک محبت های دخترک توسط گل است.ولی حیف که انسان قرن 21 هرگز نخواسته به این ها ایمان بیاورد.

درختان پشت اتاقم سبز نیستند رنگشان مثل سبزی پلاسیده است و بین سیاه وسبز بیش تر به سیاه می زنند.ابتدا که به این اتاق آمده بودم از آنها بدم می آمد چون احساس می کردم به مجسمه های ساکت وبی روح شبیه ترند تا درخت و به جای نماد سر زندگی بودن فقط نا امیدی را به من تزریق می کردند ولی بعدا» از پشت شیشه ها دقیق تر که نگاه کردم همان زخم هایی را دیدم که سالهست با خود همراه دارم.همان ها بر بازو ها و صورتشان بود.ذهنشان فرسوده بود هر روز کاری کردم تا آنها را به زندگی بازگردانم اما سرنوشت حتمی آنها پاییز ابدی بود.سرانجام هم به جرم بی حاصلی از جا کنده شدند.ماشین ها به صورت آنها دود می پاشیدند و آنها را تحقیر می کردند ولی ما از آنها میوه هم می خواستیمآنها را می کندند نه به این خاطر که از زندگی نکبت بارشان خاتمه بدهند بلکه به طمع بدن های زخم دیده شان.

تا به حال به طلوع خورشید خیره شده اید؟یک بار هم که شده به دقت به آن توجه کنید هیچ چیز نمی تواند آن را پنهان کند حتی لایه های ضخیم ابر ما هم گاهی می خواهیم خورشید واقعیت را پنهان کنیم.چرا؟چونکه منافع مادی ما را به خطر می اندازند مثلا» گاهی هوس می کنیم گلی را که در بیرون ساختمان محل کار مان است را بو کنیم ولی از ترس چیزی که مسخره شدن می نامیم این کار را نمی کنیم.بیایید آرزوهای کوچکمان را بر آورده کنیم چون دنیا خودش برای ما آرزو های بزرگی ایجاد می کند که ممکن است به طمع آنها حتی نتوانیم گلی را بو کنیم.

Posted in اجتماعی, شخصی | Leave a Comment »