13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for آگوست 2009

چه کسی تجاوز می کند؟

Posted by lord13 در آگوست 17, 2009

مي خواهم چند اتفاقي كه در اين چند وقت اتفاق افتاده را بررسي كنم:
1) تجاوز به زندانيان آن هم به گستردگي كه مسكوت گذاشتننش غيرممكن است كه ما را به اين نتيجه مي رساند كه اين كار تصميم اشخاص نبوده بلكه يك دستور از بالا بوده.
2) مخالفت با گفتن الله اكبر به صورت رسمي و برخورد با گويندگان آن.

درباره 1:
سيستم به جايي رسيده كه از وحشيانه ترين روش ها براي مقابله با مخالفين استفاده مي كند و با توجه به افشاي آن انگار هيچ ترسي هم از بر ملا شدن آن ندارد كه چه بسا از جو ارعاب آن هم سود ببرد و شايد اصلا» هدف اصليش همين باشد. از اين نظر ديگر نمي توان گفت كه ما با يك ديكتاتوري ساده روبروييم بلكه شك ندارم كه اين سيستم در كنار شوروي و آلمان هيتلري قرار خواهد گرفت و درجه ي استبداد در آن حتي از چين فعلي خيلي بالاتر است.
درباره 2:
الله اكبر شعار دين اسلام است و در اين شكي نيست. وقتي كسي آن را مي گويد احتمالا» با اسلام هيچ مشكلي ندارد. سيستم هم اظهار مي كند كه اسلامي است. پس چرا كسي كه الله اكبر مي گويد در مقابل سيستم قرار گرفته است؟ آيا جاي شك باقي است كه دين جز ابزاري در دست زورگويان است؟ ماركس كه مي گويد «دين افيون توده هاي مردم است» منظورش اين است كه قدرتمندان با ابزار دين توده هاي مردم را مثل انسان معتاد ناتوان مي كنند. حد اقل بايد اذعان كرد كه ماركس سير تاريخي جامعه و حكومت را به بهترين وجه مطالعه كرده بود.
سوال: كسي كه اين اعمال وحشيانه را انجام مي دهد چه طور آدمي است؟
نسل بعد از انقلاب تماما» آن چيزي نبود كه در دانتشگاهها شكل گرفت و شد نسلي مدرن كه گاهي تمام و يا بسياري از آنچه دستاورد انقلاب ناميده مي شد را انكار كرد. چيزي كه موازي با آن شكل گرفت دو قسمت بود:
1) افرادي كه از فقر به حكومت پناه بردند و جذب نهاد هايي كه در مناطق محروم فعاليت گسترده اي داشتند مثل بسيج شدند. اين افراد زير پروپاگانداي شديد حكومت هر چند نه در وضع خوبي بلكه در يك زندگي حداقلي كه از همين نهاد هاي شبه نظامي تامين مي شد زندگي كردند و در واقع پياده نظام حكومت شدند بي آنكه خرج زيادي براي حكومت بردارند. همان طور كه گفتم آنها پياده نظام استبداد شدند. رد آنها را مي توانيد در گروههايي مثل انصار حزب الله هم ببينيد كه مثلا» در تهران بيشتر در جنوب شهر فعاليت مي كنند و با هزينه ي كم مي تواند بسياري از دورريز هاي عادي اجتماع را سازماندهي كند و در واقع حكومت از اين راه شبكه اي بزرگ از شعبان بي مخ ها دارد.
2) گروه دوم فرزندان و نسل هاي بعدي كساني است كه در سيستم ج.ا.ا. از رانت گسترده استفاده كرده اند. آنها عموما» از خانواده هايي ثروتمند و صاحب نفوذ هستند كه پيش از انقلاب هيچ نبودند و عظمتشان را مديون رانت خواري هاي بعد از انقلابشان هستند. اين نسل عموم مردم و رنجشان را درك نمي كند و از طرف ديگر به شدت وابسته به حكومت است و به همين خاطر تمام تلاشش را براي حفظ آن مي كند. اين نسل مديراني را مي سازد كه در اين سالها به نام مديران جوان شناخته مي شوند.آنها از پدران خويش هم به نظام وفادارترند.
ويژگي مشترك اين دو گروه در اين است كه:
خدايي به جز ولايت ندارند و از طرف ديگر چيزي از عواملي كه انقلاب را باعث شد نمي دانند. طبيعتا» براي آنها ارزش هايي مثل آزادي و عدالت معني ندارد و من فكر مي كنم آنها همان كموموسول هاي شوروي و جوانان عضو حزب نازي هستند كه روحشان در ايران حلول كرده. سرسپردگي اين گروهها به حدي بود كه نزديك ترين افراد خانواده ي خود را فداي آرمان خلق يا نژاد برتر مي كردند و امروز هم مي بينيم كه جاي اين ارزشها را ولايتمداري (سرسپردگي به پيشوا) گرفته است. اين نسلي است كه بايد از آن ترسيد. نسلي است كه اگر هر كس ديگر به جاي آنها بود تا به حال نظام به خاطر تناقض دروني فروپاشيده بود. آنها گرگ هاي درون پوستينند.

Posted in اجتماعی, سیاسی | برچسب: , , , , , | 1 Comment »

و نوبت خود را انتظار می کشيم بی هيچ خنده ئی !

Posted by lord13 در آگوست 1, 2009

1.قبلا» فکر می کردم که عصر سیاه تر و طولانی تری از استبداد شکل گرفته و حالا بعد از قضیه دادگاه تشریفاتی دارم مطمئن تر می شوم. البته چنین چیزی نیاز به یک تصفبه ی خونین دارد که این دادگاه احتمالا» همان است. پس هشدار می دهم این دادگاه به احتمال زیاد به جوی خونباری خواهد انجامید.

2. با صحبت های عطریانفر و ابطحی مشخص شد که فرایند شکستن زندانیها انجام شده اما به نظر من تاثیر زیادی نخواهد داشت. دلیل من این نیست که مردم اعترافات را باور نمی کنند چرا که شهرام رفیعزاده و روزبه میرابراهیمی که در قضیه ی وبلاگنویسها اعتراف کرده بودند می گفتند حتی دوستان هم فکر ما هم این اعترافات را تا حدی پذیرفته بودند! ایراد کار اینجاست که تریبون ها رژیم مدتهاست که دارند همین حرفهایی که اعتراف کننده ها می زنند را تکرار می کنند و افکار عمومی به نوعی بی حس شدگی رسیده اند. افرادی که کیهان را قبول دارند خب قبل از این اینها را از آنجا خوانده بودند اما کسانی که به اخبار رسمی سیستم اهمیتی نمی دهند خیلی به این حرف ها توجه نمی کنند.

3.من نه در عکس ها و نه گزارشها چیزی از احمد زید آبادی نشنیدم.

3.امیدوارم دوستان دوستانی که در دادگاه اعتراف می کنند را درک کنند. داستانی دارد محسن مخملباف به اسم جراحی روح که در آن هر چند به شکلی سورئالیستی ولی حال و هوای زندان و باز جو را توضیح می دهد. من فکر نمی کنم که کسی بتواند انتظار داشته باشد که افراد زیر فشار های شدید روحی و جسمی مقاومت کنند. فراموش نکنیم آنها قهرمان نیستند.
4. یک زمانی عباس عبدی در دادگاهی خواست بازی کند و با اعتراف کردن آزاد شود ولی نتیجه آن طور نبود البته عبدی هم نامه ای نوشت و سیستم رسوا شد. کار عبدی عاقلانه بود اما دیدیم که سیستم با عقب رفتن عبدی یک قدم جلو آمد و زیر قرارش زد و من به طرز وحشتناکی فکر می کنم این بار اصلاح طلبان زندانی زیر تیغ گیر کرده اند امیدوارم اشتباه کنم و لی به شدت بوی خون می آید.
5. سالمرگ بامداد شاعر احمد شاملوست و هوا شاملویی شعر خطابه تدفین از کتاب کاشفان فروتن شوکران(شاملو این شعر را در شهادت خسرو روزبه سروده):
غاقلان
همسازند،
تنها توفان
کودکان ناهمگون می زايد.
همساز
سايه سانانند،
محتاط
در مرزهای آفتاب
در هيات زندگان
مردگانند.
وينان دل به دريا افکنانند،
به پای دارنده ی آتش ها
زندگانی
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زيسته بودند،
که تباهی
از درگاه بلند خاطره شان
شرمسار و سرافکنده می گذرد.
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جويندگان شادی
در مجری آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبکلاه درد
با جا پائی ژرف تر از شادی
در گذرگاه پرندگان.
در برابر تندر می ايستند
خانه را روشن می کنند،
و می ميرند.

Posted in اجتماعی, سیاسی, شخصی | 1 Comment »