13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for دسامبر 2008

چرا همه کیهان شده اند!

Posted by lord13 در دسامبر 31, 2008

همیشه به صدا و سیما ایراد می گرفتیم که اخبار را یک طرفه انعکاس می دهد و به دلیل تفاوت سلیقه ی سیاسی خیلی ها را بایکوت خبری می کند . به کیهان می گفتیم خبر سازی می کند بر علیه مخالفانش و برای رسیدن به منافع سیاسی اخلاق را قربانی می کند. ولی امروز وقتی همه چیز قطعی شد. وقتی رسما» اعلام شد حسین درخشان بازداشت است. یک بار دیگر در شوک فرو رفتم. در بهت از اینکه چرا هیچ کس صدایش در نیامده. چرا همه کیهان شده اند!
درست است که عقاید درخشان را نمی پسندیدم ولی آیا صرف اختلاف عقاید باعث می شود ما هم زیر لب – مثل کیهان نشین ها – بخندیم و از حذف مخالفمان شاد باشیم؟ آیا سکوت ما نشانه ی عدم حمایت ما از او نیست؟ پس نشانه ی چیست؟ اصلا» تفاوت من با کیهان نشین ها چیست؟ آیا منتظریم اعترافاتش را در یک مصاحبه مثل «هویت» یا «به نام دمکراسی» نشان بدهند و بعد تازه بیدار بشویم؟ آِیا تا به حال فکر نکرده ایم که ممکن است ما نفر بعدی باشیم؟ آیا فکر نکرده ایم شاید درخشان را اعدام کنند؟ آیا فکر نمی کنیم که درخشان الان در زندان چه کار می کند؟ بیچاره درخشان اگر که ژست های دیروز ما را باور کرده باشد!

Posted in اجتماعی, سیاسی | Leave a Comment »

درباره ی فقر و دردهایش

Posted by lord13 در دسامبر 17, 2008

فقر شاید یکی از سنگین ترین بار هایی باشد که بتوان بر دوش انسان گذاشت چونکه فقر افراد را مجبور می کند از هدفشان دست بکشند و یا به آنها نرسند خواسته هایی که به زندگی معنا می دهند. این تصور دیوانه کننده است که شما در زندگی حتی به چیز های ساده و لذت بخش کوچک تان هم نرسید و یا به کمترین ها قناعت کنید. فقر زندگی را در بر می گیرد و آن را فشرده می کند و ابعادش را کم منحصر می کند. اجازه رشد را می گیرد و این بزرگترین رنجی است که یک انسان می تواند داشته باشد:زندگی فلاکت بار بدون لذت.
چه طور با فقر کنار می آیند؟ این سوالی است که من نمی دانم چه طور باید به آن جواب داد. فرض کنید فاصله شما با زیبا ترین چیز دنیا یک شیشه است و شما نه به خاطر شایستگی بلکه به خاطر جیب کوچک تان نمی توانید از آن بگذرید! خیلی احمقانه است اگر بین شایستگی و فقر رابطه ای برقرار کنیم.
فقر همواره وجود داشته و احتمالاً هرگز از بین نمی رود و مساله مهم این است که در مقابل فقیر چه طور رفتار می کنیم؟ آیا او شایسته ی ترحم است؟ آیا در باتلاق بدبختی و حماقت نیفتاده؟ و اگر افتاده آیا ما نباید نجاتش بدهیم؟ همین رفتار در برابر فقر است که پدیده های مهمی به وجود آورده. مثلاً دین ها همواره در دو راهی بوده اند که در بین نبرد ثروتمندان و فقرا کدام را انتخاب کنند. گاهی برای بقا به پول نیاز داشته اند پس ثروت را تقدیس کردند. گاهی به پایگاه مردمی نیاز داشته اند و بنابراین با غذای مجانی محبوبیت کسب کرده اند. توجه کنید که در بیشتر جوامع (خصوصاً عقب مانده) تعداد فقرا از ثروتمندان زیادتر است.
در بین سیاستمداران هم زیاد اند کسانی که با استفاده از همین فقر خودشان را نوک هرم قدرت نزدیک کرده اند. و جالب اینجاست که فقیران در یک تسلسل تاریخی که شاید از ناچاری ناشی باشد مدام این سراب را باور می کنند و نه تنها خودشان حتی بخش متوسط و غنی جامعه را هم دچار مصیبت های مثل فاشیسم می کنند. چرا که فاشیسم هم برای به قدرت رسیدن و اعمال زور به پایگاه اجتماعی قوی و عصبی مزاج نیاز دارد.
فکر می کنم بعد از فکر کردن به این موضوعات رنج عجیبی حس می کنم. شاید بهتر باشد فقر را در همین جا و وسط دنیای امروز که شاید فقر از کمترین دردهایش باشد رها کنیم.

Posted in اجتماعی | 2 Comments »