13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for the ‘Uncategorized’ Category

برای زید آبادی, قوچانی, مومنی و سعید حجاریان که می نوشتند

Posted by lord13 در ژوئیه 22, 2009

1. اگر هر روز مطلبی از زید آبادی می خواندم. اگر مجله ای که قوچانی در می آورد می خریدم و اگر عبدالله مومنی(ها) را ستایش می کرم به خاطر شجاعتشان امروز وقتش است که بیان کنم. اگر سعید حجاریان را وجدان بیدار جامعه می دانم الان وقتش است که حداقل یادی بکنم از کسی که در پای درختی که خودش کاشته بود زمین گیر شد.

2. اکبر گنجی قرار است برای بازداشت شدگان اخیر اعتصاب غذای سه روزه ای در مقابل سازمان ملل در نیویورک برگزار کند. اینجا بیانیه اش را ببینید. حتما» قبل از انتخابات یادتان هست که بهزاد نبوی (که الان توی زندانند) فرمودند علت شکست اصلاحات تندروی های اکبر گنجی بوده و نیک آهنگ هم در رادیو زمانه در یکی از برنامه هایش بهش اشاره کرد. خب خواستم گفته باشم هنوز بعضی آدم ها خویند.

3. دوستان کتاب کافه پیانو را پس می فرستادند. من هم که از مدتها پیش نخوانده گوشه ی کتابخانه رهایش کرده بودم دادم بهشان. کار بدیعی بود این پس دادن به نشانه اعتراض به نویسنده اش. اما به نظرم عیبی به نویسنده وارد نیست. اعتراض هست ولی عیبی به جعفری وارد نیست. چون او نه روشنفکر است و نه حتی شارح (در آن دسته بندی که طباطبایی می گوید) بیچاره حتی نویسنده ی خوبی هم نیست. صرفا» پر فروش بوده که آن هم معلوم نیست چه قدر چون خودم چاپ 6 و 1 اش را همزمان در فروشگاه دیدم. حالا این ادم بیاید حرفی بزند که بر ضررش باشد که چه سودی کند؟ حداقل از مجیز گویی اش نتیجه این می شود که در تلویزیون دولت هم تبلیغش می کنند. تازه این اول کار است بعد می شود شرفیابی و … خلاصه اینکه حالا که دری به تخته خورده و شانس بهش رو کرده چرا پشت پا بزند؟! مگر یادتان نیست که برای مصاحبه با شهروند امروز 300 هزار تومان (بله درست خواندید) پول خواسته بود؟! و همان موقع پوپولیستی بیش نبود. حالا عضوی از پروپاگاندا هم هست تازه!

Posted in Uncategorized | Leave a Comment »

چرا رای می دهم ؟

Posted by lord13 در جون 4, 2009

آلبر کامو نویسنده ی محبوب من در بعضی کتاب هایش مثل بیگانه و یا سقوط بحث های مستقیم یا غیر مستقیم زیادی درباره ی خدا می کند ولی هرگز درباره ی دلایل بی خدا بودن جهان داستان هایش صحبت نمی کند.
من هم می خواستم در این باره مثل کامو باشم اما نشد. یعنی نتوانستم. در جنگ دوم جهانی کمونیسم واقعا» موجود و امپریالیسم جهانی (اسم هایی که از شنیدنشان تهوع پیدا می کنم) با هم متحد شدند تا با فاشیسم نو ظهور مبارزه کنند. این فاشیسم چه بود که این دشمنان خونی را با هم حداقل برای روزهایی آشتی داد؟
آیا دوستان تحریمی ما نمی خواهند برای این خطر نه در کنار دشمنان خونی بلکه در کنار دوستان پیشرو شان قرار بگیرند؟ آیا کسی هست که دفتر تحکیم وحدت را به خاطر مبارزه همیشگی برای حداقل ها برای همیشه در آماج حملات دوست و دشمن بودن ها هزینه دادن ها در راه آزادی ستایش نکرده باشد؟ آیا فکر نمی کنید که آنها به گردن ما حق دارند؟ آیا ما که در خفا نشسته ایم نباید حداقل کاری برای دوستان مدام سیلی خورمان بکنیم؟
میگویند رای دادن مشروعیت دادن است. من می گویم شما با مشروعیت زدایی تان چه کار می خواهید بکنید؟ دیده ایم که حتی وقتی در مجلس هشتم شرکت مردم آن قدر کم بود که رییس سابق مجلس 100 هزار رای هم نداشت آن ها از حماسه ی ملی صحبت می کردند. واقعیت این است که من فکر نمی کنم هر گز مشارکت مردم از آن کمتر بشود ولی حتی اگر هم کمتر بشود نتیجه ای دارد؟
مشروعیت بیشتر یک بحث نظری است تا عملی. مثلا» عدم مشروعیت نظام ها سبب می شود تا نا کارآمد باشند و این سبب فروپاشی است. خب این روال است و در عمل اتفاق می افتد. هرگز این طور نبوده که عده ای سعی کنند مشروعیت را از نظامی سلب کنند آن نظام بوده مشروعیتش را از دست داده است.
دوستان فقط یک مثال بیاورند که یک نظام خودش اعتراف کند من مشروعیتم را از دست دادم پس می روم. این حرف کاملا» خنده دار است اما دقیقا» چیزی است که شما تحریمی های امروز انتظار دارید!
می گویند تقلب هست. بله که هست. پس انتظار داشتید در کشوری که تازه 100 سال از اولین حرکت ضد استبدادی اش می گذرد همه چیز دمکراتیک باشد. آیا فکر نمی کنید که دمکراسی امروز فرانسه محصول یک پروسه چند صد ساله است اما عملا» دمکراسی خواهی در ایران حتی عمر 30 ساله هم ندارد؟ اگر می خواهید در یک انتخابات کاملا» آزاد کاندیدایی که ایده هایتان را نمایندگی کند انتخاب کنید و با اطمینان از سلامت در انتخابات شرکت کنید خیلی زود آمده اید. اینجا ما مبارزه می کنیم تا شهروند و صاحب حق بدانندمان تا شاید نسلها بعد از ما آرمان انتخابات آزاد را داشته باشند.
اگر شما معتقید انتخابات نمایش است حداقلش این است که ما می خواهیم این نمایش را به هم بزنیم اما شما حداکثر کاری که می کنید این است که در همین صحنه ی نمایش سکوت را رعایت می کنید و پاستیلتان را می خورید تا مبادا آسیب نبینید. آیا کاری غیر از این می کنید؟
تقریبا» با تمام استدلال های ابراهیم نبوی در مورد انتخابات (از دلایلش برای رای دادن تا کاندید مورد نظرش) مخالفم ولی حرف خوبی درباره ی تحرمی ها دارد که میگوید:شما تند ترن حرف ها رو می زنید برای اینکه هیچ کاری نکنید. آیا غیر از این است.
شما می گویید نمی خواهید رایتان را هدر بدهید و من می گویم به جای اینکه آن را مثل شما در سطل زباله بریزم در صندوق انتخابات می ریزم. حداقلش این است که احتمال (هر چند در حدود صفر) تاثیر دارد اما در سطل اشغال هیچ چیز جدیدی انتظار شما را نمی کشد.
و در نهایت به این فکر کنید: اگر شما هم نیایید ما این کوه را هل می دهیم شاید اگر شما برای کمک نیایید تعداد بیشتری از ما زیر این کوه له شویم اما روزی که آن را تکان دادیم غرورمان همه چیز را خواهد لرزاند.

Posted in Uncategorized | 6 Comments »

اصلاح یا طمع قدرت؟

Posted by lord13 در سپتامبر 13, 2008

اصلا» هدف ازآمدن دوباره خاتمی چه چیزی خواهد بود؟ اگر مشکل احمدی نژاد است و فقط قرار است او کنار برود خب یکی دیگر از نماینده های اصولگرا هم اگر رییس جمهور بشود با خاتمی هیچ فرقی نمی کند! چرا می خوهند او را نماینده جناح اصلاح طلب معرفی کنند؟ چرا کسانی که 10 تا 10 تا دلیل برای آمدن خاتمی دارند برنامه ای برایش ارایه نمی دهند؟ آیا فکر می کنند مردم عاضق چشم و ابروی خاتمی هستند؟ یا شاید فکر می کنند اکتیویست ها از یادشان رفته که حاصل دوبار رای بیست میلیونی به کمترین عمل اصلاحی ممکن ختم شد. اصلاح طلب هایی که 8 سال در حکومت بودند به قول اکبر گنجی در بهترین حالت بی عرضه و در بدترین حالت خیانت کار بودند. حالا چرا می خواهند به حکومت برگردند؟ دلشان برای پست و مقام تنگ شده؟
ما هشت سال دیدیم که چه طور مدام عقب شینی کردند. چه طور دانشجو ها قربانی می شدند و آنها فقط نگاه می کردند. کسی که ادعای تقویت جامعه ی مدنی را داشت چه کار کرد؟ به کیوسک های روزنامه فروشی نگاه کنید و ببینید اگر قرار باشد اگکر نشریه ها را در چند سبد فکری بگذارید بیش از دو سه تا نیستند! این جامعه ی مدنی است؟ جامعه ی مدنی این است که تقریبا» تمام فعالین اجتماعی باید اوین را تجربه کنند؟
به نظر من کسانی که می خواهند امروز خودشان را پشت خاتمی به قدرت برسانند هیچ هدف اصلاحی ندارند. عباس عبدی قبلا» گفته بود که اگر قرار باشد اصلاحات برگردد باید قید حضور حتمی در انتخابات را بزند و اول تکلیفش را با خودش مشخص کند. حالا احمق ها دوباره بدون حتی تعیین اهداف می خواهند به داخل انتخابات بپرند. نتیجه از قیبل معلوم است اگر پیروز شوند همان بی خاصیت هایی هستند که 8 سال بودند و اگر شکست بخورند از تقلب و آزاد نبودن انتخابات می گویند. آنها حتی در بین خودشان هم دگر اندیشان را تحمل نمی کنند و به آنها برچسب تندرو می زنند. به بیان دیگر کسانی که قصد اصلاح داشته باشند را تند رو می نامند و حتما» خودشان را که از ترس (شاید هم دلیل دیگر) بی حرکت شده اند را معتدل می نامند.
من اصلا» نمی خواهم دوباره درزهای 10- 11 سال پیش تکرار شود که دانشجو ها زیر باتوم بودند و روشن فکر ها سلاخی می شدند و آقایون با ژشت اصلاح طلبی فقط به پست و مقامشان چسبیده بودند.

Posted in Uncategorized | 3 Comments »

مزرعه حیوانات را نخواندی؟

Posted by lord13 در آگوست 28, 2008

هر وقت که بحث درباره ی سرنوشت انقلاب می شد و من هم با علاقه نظرم را می گفتم این جواب را می شنیدم. مگر تا به حال مزرعه ی حیوانات را نخوانده ای؟ من هم ذوقم کور می شد و ساکت می ماندم. اصلا» اینقدر این حرف را تکرار کرده بودند که من تصمیم گرفته بودم هیچ وقت این کتاب را نخوانم! ولی وقتی کتاب را خواندم دیدم خیلی هم بیراه هم نمی گویند. شاید ساده لوحانه باشد که کتابی را که برای انقلاب روسیه و دوران استالین نوشته شده را برای دیگر انقلاب ها به کار ببریم ولی به طرز عجیبی دقیق است.
انقلاب روسیه با ایده های کمونیستی قوی و راه حل های لنین 70 سال دوام آورد ولی در دوران استالین به چنان کثافتی غلتید که حتی در دوران تزار ها هم آن طور نبود.شاید کوچکترین بدبختی این بود که کسانی که با تمام وجود برای انقلابشان کار می کردند تبدیل به غلام های حلقه به گوش خوک ها شدند و حتی به اجسادشان هم رحم نشد.
آمارها و نمودار همیشه چیزهایی را نشان می داد که حیوانات حس نمی کردند با این حال از روی نفهمیدن آن ها را قبول می کردند.
شعار های اولیه برعکس می شوند. دشمنان قبلی دوستان جدید می شوند و حتی وقایع بر عکس می شوند!
اگر قبلا» می توانستند بین خودشان اعتراض هایشان را بگویند حالا دیگر نه جراتش را دارند و نه قدرتش را. ترس چنان ریشه دارد که برخی خودشان را می کشند.
رفیق ناپلئون قبلی حالا یک وجود آسمانی شده که هیچ کس نمی تواند خودش را با او مقایسه کند.نا فرمانی از او حتی قابل تصور نیست!
راستی شبهت ها را با امروز خودمان می بینید؟

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

نیهیلیسم ژاپنی و چین سنتی

Posted by lord13 در آگوست 22, 2008

روند رو به رشد کشور های شرق آسیا خیلی سریع تر از غرب آن بوده است خصوصا» اگر ترکیه را هم حذف کنیم غرب آیا در مقابل شرقش حرفی برای گفتن ندارد.قبلا» ژاپن بود و الان قدرت چین را هم می بینیم و المپیک هم نوعی نمایش آن بود علی رغم تلاش غرب برای ضعیف نشان دادن آن و یا خفه جلوه دادن جامعه ی چین باید گفت حداقل الان فضا به آن سیاهی که رسانه ها می گویند نیست.
نکته جالب برای من در این پیش رفت ها دو شیوه ی متفاوت چین و ژاپن است. این دو کشور از قدیم یک حالت کینه و رقابت با هم داشته اند( شاید مثل ایران و اعراب) ژاپن سالهاست که غولی مدرن است به معنای غربی و دقیق تر آمریکایی اش.مردم آمریکا اروپایی های بریده از وطن بودند و عموما» سنت های قدیمی شان را جا گذاشتند. اگر سنتی هم بوجود آمد در فرآیند مدرن شدن سنگینشان بوده به همین خاطر درگیری زیادی برای از بین بردن سنت نداشتن چون خیلی با آن ها درگیر نبودند اما ژاپنی که امروز پا به پای آمریکا چه در فرهنگ و چه در صنعت جلو می آید به شدت سنتی بود فرهنگ گذشته طولانی شان مدام در ذهنشان محکم شده بود.برای همین کندن این سنت با درد وخون ریزی همراه بود جدا از درگیری فکری و ذهنی مجبور شدند عملا» گاهی با هم درگیر هم بشوند. نتیجه ژاپن امروزی است. کشوری فوق پیشرفته با فرهنگ مدرن و یک «نیهیلیسم سنگین»! من روی این بخش آخر خیلی تاکید داردم اگر فرانسوی ها آن را مطرح کردند ژاپنی ها به نیهیلیسم ایمان دارند. آن هم به طور غریب و شدیدی. وقتی یک نفر در زندگی اش شکستی می خورد دیگر حوصله ی بلند شدن را ندارد و قتی کمی از هدفش دور می شود زندگی را کم ارزش تر از بلند شدن و تلاش دوباره می داند. به همین خاطر وقتی یک ثروتمند یک ضرر بزرگ می کند دنبال اولین بلندی برای پریدن از آن می گردد. فشار های روحی ناشی از بی هویتی چنان فضایی ایجاد می کند که حتی از بی اعتقاد ترین آمریکایی ها هم بی اعتقاد تر باشند. جدا از درستی یا نادرستی عقاید دینی همانطور که مارکس می گوید دین مثل افیون مردم را در یک خواب نرم می برد و حداقل کمی از فشار هایشان کم می کند دین در ژاپن آن قدر کم رنگ است که تقریبا» نیست! پس با یک جامعه ی کامل و هشیار مواجهید که خیلی عصبی در مقابل شما ایستاده.شاید در یک کلام بتوان گفت ژاپنی ها مدرنیست های افراطی و رادیکال هستند!
حالا چین هم دارد غول می شود ولی سنت هایش را با خودش دارد باید دید آیا بالاخره مجبورند آن ها را دور بریزند و یا سنگینی آن شانه هایشان را به زمین خواهد زد.

Posted in Uncategorized | 1 Comment »

مهرجویی:کسی که از اول هم کسی نبود!

Posted by lord13 در آگوست 16, 2008

از نظر من مهرجویی یک فیلمساز متوسط است که فیلم های مخاطب پسند یا عامه می سازد. البته فرقش با بقیه ی احمق هایی که فیلم هایشان سینما های تهران را قبضه کرده این است که به معنی اصلی فیلم عامه پسند می سازد.مثلا» یک زمانی می اید فیلم کمدی اجاره نشین ها را می سازد که جامعه به کمدی احتیاج دارد. همیشه از چیزهایی در فیلمش استفاده می کند که فروششان را تضمین کند.از این جهت می شود گفت فیلم هایش اگر چه خیلی دلچسب نیستند ولی می شود یک بار آن ها را تحمل کرد. این خودش چیز کمی نیست. امروز که در ایران نشان دادن صد دقیقه ای یک دختر و پسر بدون دیالوگ خاصی فیلم نامیده می شود اینکه بتوانید یک فیلم را یک بار ببینید خودش کلی است. فیلم هامون مهرجویی باعث شده بعضی دچار این توهم شوند که مهرجویی یک کارگردان مولف و قوی است ولی همانطور که گفتم از نظر من این یک توهم است. هامون زمانی ساخته شد که کسی به این طور مسایل و این ریخت تدوین توجه نمی کرد به همین خاطر کار نویی بود و با توجه به مضامینش توجه خیلی ها را جلب کرد. درست مثل سنتوری آخرین کار مهرجویی که به نظر من نشان داد که او به کلی توانش را برای حتی همان فیلم های عامه پسندش از دست داده است. وقتی مهرجویی سارا را می ساخت و مدل ایرانی خانه عروسک را تحویل مخاطب می داد می شد او را برای تعریف کردن داستان در چارچوب جدیدی تحسینش کرد ولی سنتوری جای هیچ شکی باقی نمی گذارد که مهرجویی از هر چیزی بهره می برد تا فقط فیلمش بفروشد بدون توجه به خوبی و بدی اش. این تند روی دوران زوالش را نوید می دهد. شاید برگشتن به همان ملقمه ی کپی و المان های عامه پسند بهترین راه حل برایش باشد.
این ها را گفتم برای این نتیجه: احمقن کسانی که مهرجویی را با کیارستمی یا حتی امیر نادری مقایسه می کنند.

Posted in Uncategorized | 3 Comments »

Harvester of sorrow

Posted by lord13 در آگوست 12, 2008

در دوران نه چندان دوری وقتی متالیکا را برای آلبوم جاویدش …And Justice for All تحسین می کردند وقتی ما مثل تشنه ها از این چشمه پاک آب می خوردیم , وقتی هنوز آنها به مدل موها و عینک ها و لباس هایشان اهمیت نمی دادند پیوند موسیقی آنها و روح های زخمی عمیق تر بود.آهنگ «harvester of sorrow» از متالیکا مثالی از این دوران است. موضوع این آهنگ درباره ی کسانی است که تحت ظلم قرار گرفته اند.تلاش می کنند ولی حاصلشان را دیگران می ربایند.آنها را زجر می دهند ولی توانایی مقابله ندارند.تنها احساسشان خشم و بدبختی است. به نظر شما چه کسانی در جهان آن سالها شایسته این عناوین بودند؟ مردمان بدبخت شوروی سابق که سالهای عمرشان زیر دیکتاتوری سپری شده بود و تازه داشتند در هوای تازه نفس می کشیدند. و هیجان انگیز ترین بخش کار وقتی است که متالیکا این آهنگ را در آنجا اجرا کند در شرایطی که مردم به شدت کنترل می شوند و حتی هلیکوپتری هم از دور مواظب اوضاع است. آن موقع هیچ کدام از اعضای گروه به فکر قیافه شان نبودند حتی خود هتفیلد.مثل گرگ نماها وقتی نوبت خودنمایی شان می شد از خود بی خود می شدند. کرک قبل از سولو تقریبا» کل صحنه را می دود.لارس وقتی هتفیلد جلویش می ایستد مثل دیوانه ها بر درامز می کوبد انگار تمام خشم اش را خالی می کند. و خود جیمز هم وقتی آواز می خواند بدون ظاهر سازی فریاد می کشد.مردم از این همدردی لذت می برند و مشت هایشان را به هوا می برند. وقتی این ویدیو را می دیدم یاد آن جمله از فیلم رستگاری شاوشانک افتادم:»آنها همه چیز را هم که بگیرند چیزی آن درون هست که نمی توانند به آن نزدیک شوند:امید». آن مردم امید داشتند به روزهای بهتر. آن متالیکا تا این موهای کوتاه و ریشهای عجیب فرق زیادی دارد. آنها بدون فرعیات سراغ اصل مطلب رفته بودند و امروز فقط فرعیات را دنبال می کنند.
راستی یک چیز دیگر اینکه چه قدر ما شبیه کسانی هستیم که در این آهنگ ترسیم شده اند. توجه کرده اید؟
Drink up
Shoot in
Let the beatings begin
Distributor of pain
Your loss becomes my gain

Anger
Misery
Youll suffer unto me

Harvester of sorrow
Language of the mad
Harvester of sorrow

All have said their prayers
Invade their nightmares
See into my eyes
Youll find where murder lies

Infanticide

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

نیروانا و آلبر کامو

Posted by lord13 در آگوست 10, 2008

آلبر کامو یک رمان نسبتا» کوتاه دارد به اسم بیگانه و نیروانا هم یک آهنگ دارد به اسم smells like teen spirit.
نیروانا و آن مرد جادویی اش یعنی Kurt Cobain فقط سه تا آلبوم در استودیو کار کردند ولی تاثیر و ثدرتشان غیر قابل انکار است. ملودی ها خیلی گیراست و اشعار کمی پیچیده و نا مفهوم است به طوری که بعد از چند بار گوش کردن تازه چیزهایی دستگیرتان می شود. من وقتی اتفاقی آهنگی از آنها را بشنوم دست کم یک هفته باید مداوم نیروانا گوش کنم.گاهی هم آزار دهنده است مدام در گوشت زمزمه می کند و نمی توانی از آن فرار کنی. جالب است بدانید سرود گروههایی که نسبت به همه چیز بیتفاوت و بی تعصب هستند هم همین آهنگ smells like teen spirit است!
در آن رمان آلبر کامو یک آدمی هست که هیچ تعلق خاطری نسبت به هیچ چیز ندارد حتی موقع اعدام ناراحت نیست. هیجان زده نمی شود به جز دو بار.بار اول گرما حسابی کلافه اش کرده و باعث میشود با چند تا گلوله یک بدبختی را بکشد! دفعه ی دوم وقتی است که از کشیش می خواهد با صحبت درباره ی خدا وقت محدودش را تلف نکند.آدم خاصی است. روز تدفین مادرش از گرمی هوا گله دارد و در توبوس می خوابد.
به نظر من این شخصیت شدیدا» با مفاهیم شعر های نیروانا تطابق دارد یعنی اگر آن آدم شعر های نیروانا را می خواند احتمالا» عاشقشان می شد! حیف که اعدامش کردند!

Posted in Uncategorized | برچسب: , | Leave a Comment »

آن چه پست مدرنیسم می نامند!

Posted by lord13 در آگوست 7, 2008

پست مدرنیسم مثل خیلی چیزهای دیگر به ایران آمد اما نه به شکل یک دستگاه بلکه به شکل یک موج.همه جا همه دم از پست مدرنیسم می زدند و عاشقانه درباره اش صحبت می کردند اما این عشق به سرعت سرد شد و همانهایی که عاشق شده بودند در ذم و نفی و نکوهش عشق قدیمیشان سخن ها گفتند.این سوال است: چرا پست مدرنیسم در ایران درک نمی شود؟
یدالله رویایی از کسانی است که موج سوار نبود و پست مدرنیسم را درک کرد.به همین خاطر نه آنچنان عاشقش شد و نه آن را زشت توصیف کرد. رویایی درباره پست مدرنیسم می گوید:»یعنی چاره ای جز مدرن بودن نداشته باشیم» این یعنی چیزی به عنوان سنت وجود ندارد که بخواهیم به آن پایبند باشیم یا نه! حالا اگر به خودمان نگاه کنیم می بینیم سرشار از پایبندی و درگیری با سنت هایی هستیم که مارا احاطه کرده اند از دست آن ها خلاصی نداریم. ما چگونه می توانیم «فقط مدرن» باشیم؟
پست مدرنیسم مرزی قایل نیست.این را خیلی ها به بی قانونی تفسیر می کنند. ولی این طور نیست چرا که در مرحله ی مدرن شدن ما قبلا» قوانین را درونی کرده ایم. به طور کلی مدرنیم را باید کاملا» گذرانده باشیم تا به پست مدرنیسم برسیم. مثل دمکراسی که هنوز خیلی ها مخالفش هستند خیلی ها آن را نضفه و نیمه می پذیرند. ما نباید خودمان را با دنیای امروز غرب بسنجیم ما حتی اگر از لحاظ فنی هم در کنار آن ها باشیم قرنها از نظر فلسفی عقب هستیم و این به خاطر توجه نداشتن به علوم انسانی است.در گذشته هم غول های ما در فلسفه خیلی کوچکتر از اسب های غربی بودند. ما زیاده خواهیم اگر بخواهیم ههمه اینها را همین امروز درک کنیم!

Posted in Uncategorized | برچسب: | 1 Comment »

خواب بهاری

Posted by lord13 در آگوست 5, 2008

شرایط اصلاحطلبان در اجتماع به شدت متزلزل است و مردم اقبال وسیعی به آنها نشان نمی دهند و با حرکتهایی که به منظور انتخابات های متفاوت انجام می شود نمی توان این درد را درمان کرد.یکی از دلایل آن هم اشتباه شرکت در مجلس هشتم با افرادی است که اصلا» مشی اصلاح طلبی نداشتند. یعنی لازم است دوباره به ریشه ها بازگردند.به نظر من نوری یک ریشه است. یک رفرمیست اصیل می تواند جنبش را تطهیر کند. وقتی مردم کسی را غیر از خاتمی (که نماد تاخیر های توجیه نشدنی در اصلاحات در ذهن مردم است) که خود از ستون ها بوده را ببینند احتمال برگشت اقبال هست.برای این کار باید هرچه سریع تر کاندیدا معرفی شود تا بتوان برای تبلیغ و توسعه آن تلاش کرد. وقتی شوک ایجاد شد و مردم خودشان را در موقعیت مشابه سال 76 دیدند نوبت شورای نگهبان است.
حتی اگر رد صلاحیت شود:در این صورت نظام ضربه ای شدیدی می بیند. و سرخردگی در مردم زیادتر می شود و اعتراض ها شدیدتر می شود و احتمالا» چند تظاهراتهم ایجاد می شود و شرایط عموما» رادیکال می شود.مردم نسبت به اتفاقات کوچک شدید تر از قبل اعتراض می کنند. می شود گفت دولت بعدی باید خیلی مراقب قیمت ها و یا اظهار نظر هایش باشد چون در آن شرایط مردم عصبی شده اند و علاوه بر آن شوک آن ها را از خواب بهاری بیدار کرده.شرایط برای حرکت اصلاحی آماده می شود و مهمتر از همه اینکه فرصت کافی برای بازسازی جناح در آن شرایط به دست می آید.

Posted in Uncategorized | 2 Comments »