صبحونه عزیز چند وقت پیش من را به یک بازی دعوت کرد ولی چون خیلی گرفتار (و بیشتر از اون کلافه) هستم حالا داخل بازی می شوم
خودتو معرفی کن: سیاوش امیدیار – البته این سوال زیاد مهمی نیست ولی من معتقدم که اگر کسی چیزی می گوید و کاری می کند باید به آن معتقد باشد و برای آن دلیل منطقی داشته باشد و چون دلیلی برای مخفی کردن اسمم ندارم گفتم!
فصل و ماه مورد علاقه:فصل پاییز که عاشقانه دوستش دارم وشاید به خاطر اینه که تمامی دوران عمرم مثل اون زرد و بی حاصله ولی ماه اردی بهشت به خاطر طراوتش.
رنگ تو: سیاه و سفید و بین آن ها همه چیز مزخرف است چون رنگ های دیگر را ترسو می دانم رنگ هایی که استقلال ندارند و گاهی به این و گاهی به اون می چسبند.
غذای مورد علاقه: باور کنید حالا هیچ غذایی را دوست ندارم و اصلا» تفاوتی نمی کند البته بچگی ها فسنجون را دوست داشتم ولی حالا یادم نمی آید چرا؟!
موسیقی مورد علاقه: rock,opera البته فارسی کمتر گوش می کردم ولی به یمن وجود محسن نامجو کمی آشتی کرده ام وشجریان و ناظری هم گوش می کنم از بتهوون و موزارت هم خیلی و هر وقتی گوش می کنم.
بدترین ضدحالی که خوردی: زندگی به من یک ضد حال گنده زد و اون هم بیرون انداختن من از جمع دوستانم بود به طوری که حالا تک و تنها هستم حتی چند ماه است پدر و مادرم را هم ندیده ام.به نظر خودم اینکه بعد از این همه سال اینقدر تنها هستم بد ضد حالی است دیگه!
بزرگترین قولی که دادی:وقتی 18 سالم بود با دوتان به هم قول دادیم که هیچ وقت همدیگر را ترک نکنیم و هرگز عوضی نشویم من هرگز عوضی نشدم ولی نتوانستم پیش بقیه بمانم و …
ناشیانه ترین کاری که کردی: چند سال پیش وقتی مثل این روزها خیلی خسته و نا امید بودم از ایران رفتم پیش پدرم 2 سال از عمرم رو اونجا گذروندم و وقتی برگشتم هیچ چیز جدیدی نداشتم تازه کسانی که موقع رفتم برای من دست تکان می دادند دیگر حتی به من سلام هم نمی کردند.
بهترین خاطره:خیلی حافظه خوبی ندارم ولی جدیدیترین خاطره ام این بود که دیشب دوستم زنگ زد و گفت که حال سامان خوب شده و احتمالا» بعد از دوران نقاهت چند روزی بیاید پیش من ای کاش بشود .این طور خاطراتی خوش دوباره برایم زنده می شوند…
بدترین خاطره: اینکه هنوز نفس میکشم
کسی هست که بخواهی که ملاقاتش کنی:آره کسی که سالهاست عاشقانه دوستش دارم چه روز های خوب چه روزهای بد دوستش داشته و دارم کسی که وقتی به ماه نگاه می کن وقتی زیر باران راه می روم دیوانه ام می کند و می خواهد پوستم را در بیاورد و بیرون بزند کسی که قسم می خورم روحم به او محتاج ترین است:فرشته مرگ
برای کی دعا می کنی:برای هیچ کس چون اگر دعا کنم خدا به خاطر اعصاب خردی اش از من بیچاره اش می کند !
موقعیت در 10 سال آینده: همیشه جریان زندگی ام ناگهانی تغییر کرده ولی فکر می کنم 10 سال دیگر هم مثل الان باشم .
از چه شخصیت هایی خوشم میاد: از سهراب سپهری شاملو نیما پاواراتی(خدا بیامرز) محسن مخملباف و از اریک کلپتون چون از اوج اعتیاد و نابودی خودش را بالا کشید.
خب این من بودم ساده و بی آرایش فکر می کنم کمی سبک شدم.