13

خوانش انتقادی همه چیز

Archive for آگوست 2008

مزرعه حیوانات را نخواندی؟

Posted by lord13 در آگوست 28, 2008

هر وقت که بحث درباره ی سرنوشت انقلاب می شد و من هم با علاقه نظرم را می گفتم این جواب را می شنیدم. مگر تا به حال مزرعه ی حیوانات را نخوانده ای؟ من هم ذوقم کور می شد و ساکت می ماندم. اصلا» اینقدر این حرف را تکرار کرده بودند که من تصمیم گرفته بودم هیچ وقت این کتاب را نخوانم! ولی وقتی کتاب را خواندم دیدم خیلی هم بیراه هم نمی گویند. شاید ساده لوحانه باشد که کتابی را که برای انقلاب روسیه و دوران استالین نوشته شده را برای دیگر انقلاب ها به کار ببریم ولی به طرز عجیبی دقیق است.
انقلاب روسیه با ایده های کمونیستی قوی و راه حل های لنین 70 سال دوام آورد ولی در دوران استالین به چنان کثافتی غلتید که حتی در دوران تزار ها هم آن طور نبود.شاید کوچکترین بدبختی این بود که کسانی که با تمام وجود برای انقلابشان کار می کردند تبدیل به غلام های حلقه به گوش خوک ها شدند و حتی به اجسادشان هم رحم نشد.
آمارها و نمودار همیشه چیزهایی را نشان می داد که حیوانات حس نمی کردند با این حال از روی نفهمیدن آن ها را قبول می کردند.
شعار های اولیه برعکس می شوند. دشمنان قبلی دوستان جدید می شوند و حتی وقایع بر عکس می شوند!
اگر قبلا» می توانستند بین خودشان اعتراض هایشان را بگویند حالا دیگر نه جراتش را دارند و نه قدرتش را. ترس چنان ریشه دارد که برخی خودشان را می کشند.
رفیق ناپلئون قبلی حالا یک وجود آسمانی شده که هیچ کس نمی تواند خودش را با او مقایسه کند.نا فرمانی از او حتی قابل تصور نیست!
راستی شبهت ها را با امروز خودمان می بینید؟

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

The Da Vinci Code

Posted by lord13 در آگوست 24, 2008

پیش نویس1:توی وبلاگ ها همه جور توصیه پیدا می شود از فیلم و موسیقی تا سایت و مدل مو و دانشگاه اما کمتر کسی است که کتاب معرفی کند.این خودش شاید یک نشانه از کم بودن کتابخوانی ما باشد خود من تا حالا درباره ی هیچ کتابی یک پست کامل ننوشته ام اما تصمیم دارم از این به بعد بنویسم.
پیش نویس2:چهار سال پیش بود که کتاب رمز داوینچی را خواندم.خیلی تحت تاثیر کتابقرار گرفتم و به همه دوستانم توصیه کردم آن را بخوانند. هیچ کدام نخواندند حتی برای امتحان کردن.همه شان به من گفتند یک کتاب ساده لوحانه که برای فروش زیاد و پسند عامه مردم نوشته شده ارزش خواندن ندارد! جدا از اینکه معتقدم حتی کتاب هایی که فقط برای عامه پسند بودن نوشته می شوند هم گاهی ارزش زیادی دارند و اینکه اطمینان دارم این کتاب خیلی بالاتر از این حرف هاست از آن دفاع نکردم.یعنی نوع برخورد ها یک حالن نگاه عاقل اندر سفیه بود و من را به شدت مایوس کرد. الان تصمیم دارم از این کتاب خوب دفاع کنم:
از نظر تاریخی کتاب اشارات خوبی دارد هر چند از طرف بعضی تاریخدان ها رد شده ولی هیچ کدام دلیل محکمی برای حرفشان نداشته اند مثلا» حرفی که نویسنده درباره ی تابلوی شام آخر می زند یک نشانه ی دیدنی است و هرکسی که چشم داشته باشد می تواند آن را تصدیق کند. یا مثلا» اینکه روز عبادت مسیحیان(SUNday)در اصل روز عبادت خورشید پرست ها بوده است به خودی خود جالب هستند اما این ها شاید سطحی ترین بحث باشند.
نویسنده معتقد است مردم دنیای امروز به نیمه پنهان و مونث(آنیما) خودشان بی توجه هستند و این علت رشد عجیب خشونت و طمع در جهان امروز است. خیلی از روانشناس ها به این معتقدند که در دنیای امروز مردم به ناخودآگاهشان بی توجه هستند و توجه به ناخودآگاه است که انسان را کامل می کند و به همین علت خلا در زندگی مدرن غربی موج می زند. اما این ایده که مقصر کلیسا است شاید یک مقدار با واکنش و مقاومت روبرو بشود. نویسنده برای اثبات این موضوع می کوشد و علاوه بر نشانه های آشکارش نکات پنهانی هم جا می گذارد. مثل اپوس دئی و اینکه ایمان را با اعمال شاقه برای رستگاری ترویج می کنند ولی خود استاد اعظم از انگشتری بزرگ خودش نمی تواند دل بکند.اینکه پاپ جدید آن ها را از زمره کلیسا های خودش بیرون می کند با اینکه پاپ قبلی اپوس دئی را از نزدیکانش می دانست گویای این است که دین آن قدر سلیقه ای است که ممکن است با آمدن و رفتن ها دستخوش تغییرات اساسی می شود. شاید قبل تر آنجا که قدرت گرفتن اپوس دئی با پرداخت پول خلیفه گری بی واسطه ی پاپ می شود رابطه ی دین با پول را هم توضیح داده باشد.
جدا از اینها از نظر ادبی هم کار خوبی در آمده مثلا» همیشه داستان از زاویه ی افراد مختلف روایت می شود و اینکه گاهی در قبال یک اتفاق افراد واکنش های متفاوت و گاهی متضاد دارند و اینکه گاهی وظیفه ی خواننده است که بفهمد این پاراگراف احساس چه کسی است! جزییات طوری توصیف می شود که خواننده به خوبی خودش را در آن فضا حس کند و اگر کمی انگلیسی تان خوب باشد از ایهام های زیاد در کتاب لذت خواهید برد.
کتاب از نظر من ساده لوحانه نیست و خیلی باید بیشتر از این ها جدی گرفته شود لایه های مختلف داستان با هوش و اطلاعات زیاد دن بروان چنان دقیق سوار شده که شاید حتی بشود آن را با کارهای امبرتو اکو مقایسه کرد.پس با یک کتاب کامل سر و کار دارید که حسابی مشغولتان می کند و مجبور می شود جزییات تابلوی شام آخر را با ورودی موزه ی لوور یا طراحی عمومی کلیسا ها به یاد بیاورید از این نظر یک جور تمرین حافظه هم هست!

Posted in هنری, شخصی | 1 Comment »

نیهیلیسم ژاپنی و چین سنتی

Posted by lord13 در آگوست 22, 2008

روند رو به رشد کشور های شرق آسیا خیلی سریع تر از غرب آن بوده است خصوصا» اگر ترکیه را هم حذف کنیم غرب آیا در مقابل شرقش حرفی برای گفتن ندارد.قبلا» ژاپن بود و الان قدرت چین را هم می بینیم و المپیک هم نوعی نمایش آن بود علی رغم تلاش غرب برای ضعیف نشان دادن آن و یا خفه جلوه دادن جامعه ی چین باید گفت حداقل الان فضا به آن سیاهی که رسانه ها می گویند نیست.
نکته جالب برای من در این پیش رفت ها دو شیوه ی متفاوت چین و ژاپن است. این دو کشور از قدیم یک حالت کینه و رقابت با هم داشته اند( شاید مثل ایران و اعراب) ژاپن سالهاست که غولی مدرن است به معنای غربی و دقیق تر آمریکایی اش.مردم آمریکا اروپایی های بریده از وطن بودند و عموما» سنت های قدیمی شان را جا گذاشتند. اگر سنتی هم بوجود آمد در فرآیند مدرن شدن سنگینشان بوده به همین خاطر درگیری زیادی برای از بین بردن سنت نداشتن چون خیلی با آن ها درگیر نبودند اما ژاپنی که امروز پا به پای آمریکا چه در فرهنگ و چه در صنعت جلو می آید به شدت سنتی بود فرهنگ گذشته طولانی شان مدام در ذهنشان محکم شده بود.برای همین کندن این سنت با درد وخون ریزی همراه بود جدا از درگیری فکری و ذهنی مجبور شدند عملا» گاهی با هم درگیر هم بشوند. نتیجه ژاپن امروزی است. کشوری فوق پیشرفته با فرهنگ مدرن و یک «نیهیلیسم سنگین»! من روی این بخش آخر خیلی تاکید داردم اگر فرانسوی ها آن را مطرح کردند ژاپنی ها به نیهیلیسم ایمان دارند. آن هم به طور غریب و شدیدی. وقتی یک نفر در زندگی اش شکستی می خورد دیگر حوصله ی بلند شدن را ندارد و قتی کمی از هدفش دور می شود زندگی را کم ارزش تر از بلند شدن و تلاش دوباره می داند. به همین خاطر وقتی یک ثروتمند یک ضرر بزرگ می کند دنبال اولین بلندی برای پریدن از آن می گردد. فشار های روحی ناشی از بی هویتی چنان فضایی ایجاد می کند که حتی از بی اعتقاد ترین آمریکایی ها هم بی اعتقاد تر باشند. جدا از درستی یا نادرستی عقاید دینی همانطور که مارکس می گوید دین مثل افیون مردم را در یک خواب نرم می برد و حداقل کمی از فشار هایشان کم می کند دین در ژاپن آن قدر کم رنگ است که تقریبا» نیست! پس با یک جامعه ی کامل و هشیار مواجهید که خیلی عصبی در مقابل شما ایستاده.شاید در یک کلام بتوان گفت ژاپنی ها مدرنیست های افراطی و رادیکال هستند!
حالا چین هم دارد غول می شود ولی سنت هایش را با خودش دارد باید دید آیا بالاخره مجبورند آن ها را دور بریزند و یا سنگینی آن شانه هایشان را به زمین خواهد زد.

Posted in Uncategorized | 1 Comment »

روشن فکر فله ای!

Posted by lord13 در آگوست 18, 2008

این روزها هر طرف رو که نگاه می کنم روشن فکر ها رو می بینم! بیشتر کسایی که یک مطلب (هر چند چند خطی) نوشته اند (توی وبلاگ یا سایت یا روزنامه ی کوچک) حس شدید روشن فکر دارند. و جالب اینجاست با صراحت خودشان را روشن فکر می دانند تازه از این لحاظ خودشان را نقد هم می کنند! مثلا» همدیگر را به دخالت در حوزه های غیر تخصصی متهم می کنند.البته شاید هم حق دارند چون توی کشوری که ترکیب فرانکشتاینی «روشن فکر دینی» ابداع می شود حتی راننده تاکسی هم وقتی درباره ی قیمت بنزین صحبت می کنند ژشت روشن فکرانه دارد!
این مساله یک ریشه ی عمیق دارد که درخت رویش بیشتر مسایل جامعه ی مدنی ما را در بر گرفته است:متفاوت بودن تعریف ها.
ما وقتی صحبت می کنیم از کلمات زیادی استفاده می کنیم کلمه ای مثل سیب زمینی در جمله ی «دو کیلو سیب زمینی خریدم» به وضوح یک معنی دارد(در شرایط استاندارد!) اما وقتی یک نفر می گوید:»دمکراسی را در چارچوب قانون اساسی می پذیریم» دقیقا» یک معمای بزرگ مطرح کرده چرا که اصلا» معلوم نیست از نظرش دمکراسی چیست که باید در قانون اساسی ما (که خودش چند ها خوانش متضاد دارد!) بگنجد. شاید آن را مثل درزگیر می داند که برای محکم کاری استفاده میشود و باید در و پنجره های نظام را عایق کند!
روشن فکر به نظر من کسی است که سیستم های مختلف را در دوران مختلف مطالعه کرده باشد و با ذهن باز بتواند راه کار ارایه کند. کسی که یک کتاب در مدح لیبرالیسم خوانده حماقت خودش را ثابت کرده اگر از آن دفاع کند.شاید مشکل چپ ها در ایران همین بود آنها مراحل بعدی کارشان را مطالعه نکرده بودند تجربه ای نداشتند و کورکورانه وارد فضای تاریک می شدند خودشان هم تعریفی از آینده نداشتند به همین خاطر امروز بیشترشان امروز بنابر موج زمانه لباس لیبرال دمکراسی پوشیده اند! شاید چند سال دیگر فاشیسم بشوند .کسی چه می داند!بیچاره کسانی که واقعا» روشن فکر هستند. به نظر من بیشتر کسانی که پلاک روشنفکری برای خودشان نصب کرده اند بی سواد های بیکاری هستند که حرف مفت می زنند. در این حالت برای روشن فکر واقعی دریچه ی کوچکی هم برای حرف زدن نمی ماند یعنی سیستم منتقدان اصلی اش را خفه کرده بدون اینکه حتی غیر مستقیم کاری با آنها داشته باشد.
من واژه ی روشن فکر دینی را قبول ندارم چرا که کسی با این صفت ذهنش باز نیست وظیفه ی او این است که دین را توجیه و تایید کند و این یعنی او حتی قبل از شروع کارش نتیجه گرفته دین مطلوب ترین است. پس او ذهن آزاد و بازی ندارد و هرگز با هیچ نظری از دین مخالفت نمی کند پس او اصلا» روشن فکر نیست! ترکیب بی معناست.

Posted in اجتماعی | 1 Comment »

مهرجویی:کسی که از اول هم کسی نبود!

Posted by lord13 در آگوست 16, 2008

از نظر من مهرجویی یک فیلمساز متوسط است که فیلم های مخاطب پسند یا عامه می سازد. البته فرقش با بقیه ی احمق هایی که فیلم هایشان سینما های تهران را قبضه کرده این است که به معنی اصلی فیلم عامه پسند می سازد.مثلا» یک زمانی می اید فیلم کمدی اجاره نشین ها را می سازد که جامعه به کمدی احتیاج دارد. همیشه از چیزهایی در فیلمش استفاده می کند که فروششان را تضمین کند.از این جهت می شود گفت فیلم هایش اگر چه خیلی دلچسب نیستند ولی می شود یک بار آن ها را تحمل کرد. این خودش چیز کمی نیست. امروز که در ایران نشان دادن صد دقیقه ای یک دختر و پسر بدون دیالوگ خاصی فیلم نامیده می شود اینکه بتوانید یک فیلم را یک بار ببینید خودش کلی است. فیلم هامون مهرجویی باعث شده بعضی دچار این توهم شوند که مهرجویی یک کارگردان مولف و قوی است ولی همانطور که گفتم از نظر من این یک توهم است. هامون زمانی ساخته شد که کسی به این طور مسایل و این ریخت تدوین توجه نمی کرد به همین خاطر کار نویی بود و با توجه به مضامینش توجه خیلی ها را جلب کرد. درست مثل سنتوری آخرین کار مهرجویی که به نظر من نشان داد که او به کلی توانش را برای حتی همان فیلم های عامه پسندش از دست داده است. وقتی مهرجویی سارا را می ساخت و مدل ایرانی خانه عروسک را تحویل مخاطب می داد می شد او را برای تعریف کردن داستان در چارچوب جدیدی تحسینش کرد ولی سنتوری جای هیچ شکی باقی نمی گذارد که مهرجویی از هر چیزی بهره می برد تا فقط فیلمش بفروشد بدون توجه به خوبی و بدی اش. این تند روی دوران زوالش را نوید می دهد. شاید برگشتن به همان ملقمه ی کپی و المان های عامه پسند بهترین راه حل برایش باشد.
این ها را گفتم برای این نتیجه: احمقن کسانی که مهرجویی را با کیارستمی یا حتی امیر نادری مقایسه می کنند.

Posted in Uncategorized | 3 Comments »

Harvester of sorrow

Posted by lord13 در آگوست 12, 2008

در دوران نه چندان دوری وقتی متالیکا را برای آلبوم جاویدش …And Justice for All تحسین می کردند وقتی ما مثل تشنه ها از این چشمه پاک آب می خوردیم , وقتی هنوز آنها به مدل موها و عینک ها و لباس هایشان اهمیت نمی دادند پیوند موسیقی آنها و روح های زخمی عمیق تر بود.آهنگ «harvester of sorrow» از متالیکا مثالی از این دوران است. موضوع این آهنگ درباره ی کسانی است که تحت ظلم قرار گرفته اند.تلاش می کنند ولی حاصلشان را دیگران می ربایند.آنها را زجر می دهند ولی توانایی مقابله ندارند.تنها احساسشان خشم و بدبختی است. به نظر شما چه کسانی در جهان آن سالها شایسته این عناوین بودند؟ مردمان بدبخت شوروی سابق که سالهای عمرشان زیر دیکتاتوری سپری شده بود و تازه داشتند در هوای تازه نفس می کشیدند. و هیجان انگیز ترین بخش کار وقتی است که متالیکا این آهنگ را در آنجا اجرا کند در شرایطی که مردم به شدت کنترل می شوند و حتی هلیکوپتری هم از دور مواظب اوضاع است. آن موقع هیچ کدام از اعضای گروه به فکر قیافه شان نبودند حتی خود هتفیلد.مثل گرگ نماها وقتی نوبت خودنمایی شان می شد از خود بی خود می شدند. کرک قبل از سولو تقریبا» کل صحنه را می دود.لارس وقتی هتفیلد جلویش می ایستد مثل دیوانه ها بر درامز می کوبد انگار تمام خشم اش را خالی می کند. و خود جیمز هم وقتی آواز می خواند بدون ظاهر سازی فریاد می کشد.مردم از این همدردی لذت می برند و مشت هایشان را به هوا می برند. وقتی این ویدیو را می دیدم یاد آن جمله از فیلم رستگاری شاوشانک افتادم:»آنها همه چیز را هم که بگیرند چیزی آن درون هست که نمی توانند به آن نزدیک شوند:امید». آن مردم امید داشتند به روزهای بهتر. آن متالیکا تا این موهای کوتاه و ریشهای عجیب فرق زیادی دارد. آنها بدون فرعیات سراغ اصل مطلب رفته بودند و امروز فقط فرعیات را دنبال می کنند.
راستی یک چیز دیگر اینکه چه قدر ما شبیه کسانی هستیم که در این آهنگ ترسیم شده اند. توجه کرده اید؟
Drink up
Shoot in
Let the beatings begin
Distributor of pain
Your loss becomes my gain

Anger
Misery
Youll suffer unto me

Harvester of sorrow
Language of the mad
Harvester of sorrow

All have said their prayers
Invade their nightmares
See into my eyes
Youll find where murder lies

Infanticide

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

نیروانا و آلبر کامو

Posted by lord13 در آگوست 10, 2008

آلبر کامو یک رمان نسبتا» کوتاه دارد به اسم بیگانه و نیروانا هم یک آهنگ دارد به اسم smells like teen spirit.
نیروانا و آن مرد جادویی اش یعنی Kurt Cobain فقط سه تا آلبوم در استودیو کار کردند ولی تاثیر و ثدرتشان غیر قابل انکار است. ملودی ها خیلی گیراست و اشعار کمی پیچیده و نا مفهوم است به طوری که بعد از چند بار گوش کردن تازه چیزهایی دستگیرتان می شود. من وقتی اتفاقی آهنگی از آنها را بشنوم دست کم یک هفته باید مداوم نیروانا گوش کنم.گاهی هم آزار دهنده است مدام در گوشت زمزمه می کند و نمی توانی از آن فرار کنی. جالب است بدانید سرود گروههایی که نسبت به همه چیز بیتفاوت و بی تعصب هستند هم همین آهنگ smells like teen spirit است!
در آن رمان آلبر کامو یک آدمی هست که هیچ تعلق خاطری نسبت به هیچ چیز ندارد حتی موقع اعدام ناراحت نیست. هیجان زده نمی شود به جز دو بار.بار اول گرما حسابی کلافه اش کرده و باعث میشود با چند تا گلوله یک بدبختی را بکشد! دفعه ی دوم وقتی است که از کشیش می خواهد با صحبت درباره ی خدا وقت محدودش را تلف نکند.آدم خاصی است. روز تدفین مادرش از گرمی هوا گله دارد و در توبوس می خوابد.
به نظر من این شخصیت شدیدا» با مفاهیم شعر های نیروانا تطابق دارد یعنی اگر آن آدم شعر های نیروانا را می خواند احتمالا» عاشقشان می شد! حیف که اعدامش کردند!

Posted in Uncategorized | برچسب: , | Leave a Comment »

آن چه پست مدرنیسم می نامند!

Posted by lord13 در آگوست 7, 2008

پست مدرنیسم مثل خیلی چیزهای دیگر به ایران آمد اما نه به شکل یک دستگاه بلکه به شکل یک موج.همه جا همه دم از پست مدرنیسم می زدند و عاشقانه درباره اش صحبت می کردند اما این عشق به سرعت سرد شد و همانهایی که عاشق شده بودند در ذم و نفی و نکوهش عشق قدیمیشان سخن ها گفتند.این سوال است: چرا پست مدرنیسم در ایران درک نمی شود؟
یدالله رویایی از کسانی است که موج سوار نبود و پست مدرنیسم را درک کرد.به همین خاطر نه آنچنان عاشقش شد و نه آن را زشت توصیف کرد. رویایی درباره پست مدرنیسم می گوید:»یعنی چاره ای جز مدرن بودن نداشته باشیم» این یعنی چیزی به عنوان سنت وجود ندارد که بخواهیم به آن پایبند باشیم یا نه! حالا اگر به خودمان نگاه کنیم می بینیم سرشار از پایبندی و درگیری با سنت هایی هستیم که مارا احاطه کرده اند از دست آن ها خلاصی نداریم. ما چگونه می توانیم «فقط مدرن» باشیم؟
پست مدرنیسم مرزی قایل نیست.این را خیلی ها به بی قانونی تفسیر می کنند. ولی این طور نیست چرا که در مرحله ی مدرن شدن ما قبلا» قوانین را درونی کرده ایم. به طور کلی مدرنیم را باید کاملا» گذرانده باشیم تا به پست مدرنیسم برسیم. مثل دمکراسی که هنوز خیلی ها مخالفش هستند خیلی ها آن را نضفه و نیمه می پذیرند. ما نباید خودمان را با دنیای امروز غرب بسنجیم ما حتی اگر از لحاظ فنی هم در کنار آن ها باشیم قرنها از نظر فلسفی عقب هستیم و این به خاطر توجه نداشتن به علوم انسانی است.در گذشته هم غول های ما در فلسفه خیلی کوچکتر از اسب های غربی بودند. ما زیاده خواهیم اگر بخواهیم ههمه اینها را همین امروز درک کنیم!

Posted in Uncategorized | برچسب: | 1 Comment »

خواب بهاری

Posted by lord13 در آگوست 5, 2008

شرایط اصلاحطلبان در اجتماع به شدت متزلزل است و مردم اقبال وسیعی به آنها نشان نمی دهند و با حرکتهایی که به منظور انتخابات های متفاوت انجام می شود نمی توان این درد را درمان کرد.یکی از دلایل آن هم اشتباه شرکت در مجلس هشتم با افرادی است که اصلا» مشی اصلاح طلبی نداشتند. یعنی لازم است دوباره به ریشه ها بازگردند.به نظر من نوری یک ریشه است. یک رفرمیست اصیل می تواند جنبش را تطهیر کند. وقتی مردم کسی را غیر از خاتمی (که نماد تاخیر های توجیه نشدنی در اصلاحات در ذهن مردم است) که خود از ستون ها بوده را ببینند احتمال برگشت اقبال هست.برای این کار باید هرچه سریع تر کاندیدا معرفی شود تا بتوان برای تبلیغ و توسعه آن تلاش کرد. وقتی شوک ایجاد شد و مردم خودشان را در موقعیت مشابه سال 76 دیدند نوبت شورای نگهبان است.
حتی اگر رد صلاحیت شود:در این صورت نظام ضربه ای شدیدی می بیند. و سرخردگی در مردم زیادتر می شود و اعتراض ها شدیدتر می شود و احتمالا» چند تظاهراتهم ایجاد می شود و شرایط عموما» رادیکال می شود.مردم نسبت به اتفاقات کوچک شدید تر از قبل اعتراض می کنند. می شود گفت دولت بعدی باید خیلی مراقب قیمت ها و یا اظهار نظر هایش باشد چون در آن شرایط مردم عصبی شده اند و علاوه بر آن شوک آن ها را از خواب بهاری بیدار کرده.شرایط برای حرکت اصلاحی آماده می شود و مهمتر از همه اینکه فرصت کافی برای بازسازی جناح در آن شرایط به دست می آید.

Posted in Uncategorized | 2 Comments »

درخشان:آزمون تحمل عقیده مخالف

Posted by lord13 در آگوست 5, 2008

قبل از شروع بحث اول اینجا و اینجا را ببینید.اگر هم ندیدید من می گویم. اینها دوتا از لینکهای اخیر بالاترین هستند که اولی مستقیما» و دومی غیر مستقیم با حسین درخشان ارتباط دارند.جالب ترین بخش اینجا است که توی این دو تا لینک (و همه لینک های دیگر!) هر جایی که حسین درخشان کامنت می گذارد بدون توجه به منظورش حداقل 10 تا منفی می گیرد و کامنتش نیمه محو می شود! تازه این غیر از کسانی هستند که می گویند هر لینکی را که مربوط به درخشان باشد مستحق منفی است! نمی دانم این طور آدم ها آیای چیزی راجع به دیکتاتوری اکثریت شنیده اند یا نه؟! حسین درخشان فارغ از همه چیز کسی است که در بلاگش می نویسد.عقیده هایی دارد.آیا او باید در عقایدش تجدید نظر کند چون دیگران ناراحتند؟ البته درخشان تناقضاتی دارد که آدم را مشکوک می کند ولی باز این مشکوک بودن دلیل بر این نیست که برود خودش را دار بزند. کسی مثل پیام فضلی نژاد که حقایق را عوض می کند و کیهانی به تمام معناست شاید مستحق این کار باشد ولی درخشان به عنوان کسی که فقط حرف می زند نه.
درخشان با رفسنجانی به شدت مشکل دارد و می گوید چون طرفداران رفسنجانی با احمدی نژاد مخالفند.پس احمدی نژاد آدم خوبی است! یعنی دشمن دشمن اش را دوست خود میداند! این فکر ساده لوحانه باعث می شود پشت سر او راه برود و چشمش را بر حقیقت ببندد.خب این ایراد است ولی دلیل مناسبی بر حذف نیست و خلاصه اینکه باز همه در امتحان تحمل «عقیده» مخالف رد شدیم. ای کاش کسانی مثل ما حاکم هیچ جا نشویم چون حتما» دیکتاتور های خوبی می شدیم!

Posted in Uncategorized | Leave a Comment »